سماسما، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

سما عسل مامان و بابا

سماخانوم

ســـــــــــــــلام دخمل مامان فدات بشم عسلم مامان فقط اومده از شیطونیات بنویسه گلم از عکس خبری نیست سما خانوم ما : بقدری فوضول شده که خدا میدونه وقتی میزارمت زمین از همه جا سر در میاری دستتو میزاری زیرسینتو میری جلو تندتند عاشق کنترل تلوزیون شدی هرجا باشی خودتو میرسونی که بکنی تو دهنت وموقعی که سفره بهن میشه وایییییییی سماخانومه شکمو مگه میزاره مامان غذا بخوره میخوای ازهمه غذاها بخوری منم که کم طاقت میزارم دهنت شما اگه خوشت بیاد هی میگی هو هو هو که یعنی دوباره بهت بدم اگه خوشت نیاد اون قیافه خوشگلتو طوری جمع میکنی که میخوام بخورمــــــــت الهی من فدات بشم عسلم . خب سمای مامان موز میخوره ،بیسکویت مادر میخوره، سیب میخوره ...
16 مرداد 1390

شکموووو

یادم رفت بگم مامانی که یک ماه غذا میخوری جیگرم دخملم وقتی پنج ماه پر کردی رفتی تو شش ماه دکترت برات برنامه غذای داد فرنی لعاب برنج وسرلاک گندمی  از یه قاشق شروع کردی تا به یه کاسه رسیده مامانم برات سرلاک خوری خرید که راحت بخوری بزرگ بشی نفسم نوش جان ...
4 مرداد 1390

کارای که سما جان تو شش ماهگی برای اولین بار انجام داد

دخمل مامان دیگه کنترلت سخت شده تا میزارمت زمین زود  برمگردی روسینه شروع میکنی به قل خوردنو جلو رفتن وقتی میخوای بری جلو از همه جات کمک میگیری باسر وصورت میری جلو زانوهاتو جمع میکنی تو شکمتو میری  وقتیم خسته میشی خودت برمیگردی رو کمرتو  استراحت میکنی دوباره شروع میکنی به قل خوردن خیلی خوردنی شدی نفسمممممم   ...
28 تير 1390