سماسما، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

سما عسل مامان و بابا

بــــــــــــابـــــــــای

سما کوچولوی من میگه بابا بعداز چند وقت تلاش پی در پی بلاخره سما به حرف اومدو گفت بابا البته دخترم دد میگفت ولی خیلی تو حرف زدن تنبلی میکنه  در ١٢/٧/١٣٩٠ در نه ماهگی که برای اولین بار گفت بابا خدا شانس بده  بابا سعیدم برا دخملی یه دست لباس کادو اورد جایزه بابا گفتنش چه استقباله گرمی     چهارمین مروارید سما چهار دندونه میشه قربونه اون دندونات مامانی دوتا بالا دوتا پایین خرگوش داریم تو خونمون در این تاریخ چهارمین دندون سما جان٧/٧/١٣٩٠ در نه ماهگی در اومد ...
15 مهر 1390

سومین مرواریه سما جون

وای که مامان فدای اون سه تا دندونت بشه دخمل مامان در١/٧/١٣٩٠  ماه مهر در نه ماهگی سومین دندون سما خانوم در اومد وای که چه خوشگل شدی خانومم البته تو هشت ماهگی که بودی لثه بالا ورم داشت و معلوم بود که  میخواد بزنه بیرون خیلی اذیت نشدی ونکردی فقط شکمت شل شده بود خیلی خراب کاری کردی هه هه دختر گلم تو هر ماهی که پا میزاره با یه چیزه جدید الان که وارد نه ماه شدی دندون بالات در اومد عزیز دلم                             با عرض معذرت مامان یادش رفته بود بنویسه که سما کوچولو کی خودش بدونه...
5 مهر 1390

بـــــــــای بـــــــــــای هشت ماهگی

امروز سمای مامان وارد نه ماه میشه و روز به روز خوشگل ترو شیطون تر از دیروز وای که چقدر تو شیطونی فسقلی من ،نمیزاری بیام برات بنویسم خیلی خراب کار شدی نمیشه تنهات بزارم خیلی هم به من وابسته شدی تا از کنارت میرم میزنی زیر گریه ، خلاصه همه زندگی ما شده  سرکله زدن با سما خانومه گل دیشب دیدم دندون بالای هم دار سرو کلش پیدا میشه تا دخترم دیگه قشنگ به به بخوره جیگر مامان دیروز بردمت دکتر بهش گفتم غذاهای خودشو نمیخوره دکترم گفت از غذاهای خودمون بهت بدم  کم کم باید  شروع کنی به خوردن نه که تاحالا نمیخوردی ، وزنتم شده بود ٨ کیلو قدتم شده بود ٦٨ سانت دکترم معاینت کرد خدارو شکر چیزیت نبود...
28 شهريور 1390

بدون عنوان

وای روسری بهم میاد خوشگل شدم   بچه فوضولو چکارش میکنن اینطوری آویزونش میکنن ههههههه مامانو اذیت نکنیا فدات بشه مامان که انقدر نمکی خواستنی من ...
13 شهريور 1390

بـــــــــای بـــــــــــای هفت ماهگی

سلام دختر مامان ببخشید انقدر دیر اومدم روزهای شیرین تر از عسل و برات ثبت کنم خبببببب سما جون مامان دومین مرواریدشم در ٢٨/٥/٩٠ مرداد، در اومدو دیگه شده خرگوش کوچولوی مامانو باباش وای وای وای یه شیطون بلای شدی که خدا میدونه از دیوار صاف میری بالا  آرومو قرار نداری که فوضول خانوم سر از همه جا در میاری آشپز خونه ،اتاق خواب ،معذرت میخوام بی ادبیه دستشوی همه جا تازهـــــــــــــه عاشقه بیرون رفتنی پشت سر هرکی از در بره بیرون گریه میکنه قربونت بشم خلاصه، یاد گرفتی بلندشی بیایستی دستتو میزاری تو روروک بلند میشی هیم میخوری زمینو قش میکنی از گریه از کارو زندگی انداختیمون باید بشینیمو مواظب فسقلی باشیم. ...
13 شهريور 1390

اولین مروارید

خــــــــــــدایا شکر از این فرشته ای که به ما دادی تـــــــوجه                         تـــــــــوجه در این تاریخ ١٧/٥/٩٠ شش ماه بیست یک روزگی سما گلی اولین مرواریدشششش زد بیرون منظورم دندونه یه روز صبح داشتم بهت شیر میدادم وقتی شیرت تموم شد تو دهنت نگاه کردم دیدم ااااااا یه هو دندون در اوردی خیلی  خوشحال شدم نیش زده بود ولی من دقت نکرده بودم قوربون دندونت عزیزم رفتمو زودی به بابای گفتم اونم مثل  من خوشحال شد حالا هی مامانو گاز بگیر باشه چقدرم تیزه هه هه هه     ...
23 مرداد 1390