بدون عنوان
سوم عیدبا عمو وزن عمو و آرشام رفتیم اصفهان خون آقا جون خیلی بهمون خوش گذشت شما هم حسابی فوضولی کردی شیطون من فدات بشم عزیزم جند تا عکس از مسافرت سما به اصفهان
نویسنده :
مامان فرزانه
0:19
مسافرت سما گلی
بدون شرح
و بازهم مروارید
دخملی ما تو دندون در اوردن خدارو شکر زرنگه الان 12 دندونه شده دوتا بالا در اورده دوتا پایین دوتا اولی تو اسفند در اورد دوتای دیگه تو عید الان دیگه قشنگ کامل می تون غذا بخوره خوب از حرفا وکارای که سما میکنه بگم وقتی صدای زنگ تلفن آیفون می شنوه داد میزنه میگه کیــــــــــــــــــــه هرچیزی میبینه میگه چیه صداشم که میکنیم میگه چیه بله هم میگه بعضی وقتا البته بوس صدا دارم میکنه بهش میگم گریه کن دست میزاره روچشماش یعنی داره گریه میکنه بهش میگم الکی بخند میگه هاها ...
نویسنده :
مامان فرزانه
19:36
تولد تولد تولدت مبارک عزیزم
تولد یک سالگی سما گلی مبارک ایشاله صد بیست ساله بشی مادر ...
نویسنده :
مامان فرزانه
15:12
بعد از کلی تاخیر مامان اومد
خب برمیگردیم به عقب یازده ماهگی سما گلی مامان در یازده ماهگی سما کوجولو شروع کرد به راه رفتن جند قدمی میرفت میافتاد تا اینکه کم کم یاد گرفت خودش پاشه راه بره بدونه اینکه کسی کمکش کنه قوربون قدمات ایشالله تو مسیر خوشبختی قدم برداری مهربونم ویه اتفاق دیگه این بود که سما جون ما مریض شد الهی بمیرم بچم اب شد اسهال استفراغ شدید گرفت تا روز تولدش طول کشید انقدر حالت بد شد که تبم بهش اضافه شد مجبور شدیم ببریمت بیمارستان بستریت کنیم خلاصه 11 روز ما بااین مریضی سر کردیم راستی مرسی خاله مهرنوش خاله سحر که زنگ زدین حال سما پرسیدین بوسسسسس این عکس مال زمانیه که از بیمارستان مرخص شدی ...
نویسنده :
مامان فرزانه
13:47